گفتمش دل ميخري؟!

پرسيد چند؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده كرد و دل ز دستانم ربود

تا به خود باز امدم او رفته بود

دل ز دستش روي خاك افتاده بود

جاي پايش روي دل جا مانده بود

 بس كه ديوار دلم كوتاه است

هر كه از كوچه ي تنهايي ما ميگذرد

به هواي هوسي هم كه شده            

سركي ميكشد و ميگذرد

 هيچوقت دل به كسي نبند چون اين دنيا اينقد كوچيكه كه توش دوتا دل كنار هم جا نميشه.....

ولي اگه دل بسته هيچوقت ازش جدا نشو چون اين دنيا اينقد بزرگه كه ديگه پيداش نميكني........

 عاشقي را شرط اول ناله و فرياد نيست

تا كسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست 

عاشقي مقدور هر عياش نيست

غم كشيدن صنعت نقاش نيست

 سنگي كه طاقت ضربه هاي تيشه رو نداره تنديسي زيبا نميشه.

فقط يكبار فرصت داري تا از وجودت تنديس بسازي پس از زخم تيشه خسته نشو....

 ادم بايد توي عشق مثل سيگار باشه!!

با اين كه ميدونه اخرش زير پا لهش مي كنن ولي تا اخرش به پاي ادم مي سوزه!

 وقتي از مادر متولد شدم...

صدايي در گوشم طنين انداخت كه بعد از اين با تو خواهم بود.بهش گفتم تو كيستي؟

گفت:غم!

فكر كردم غم عروسكي خواهد بود كه من بعد ها با ان بازي خواهم كرد.ولي بعد ها فهميدم كه من عروسكي هستم در دستان غم!!!!!!!!!!!

 مرگ داشت با زندگي درد و دل ميكرد بهش گفت تو چرا واسه همه دوست داشتني هستي و همه دوست دارن با تو باشن ولي من واسه هيچكس ارزشي ندارم ؟؟!! 

زندگي بهش گفت چون تو يه حقيقتي و من يه دروغ!!!!!!!!!