!!مــوجــودات ِ غــریبـی هـستیـم ! نـه طاقــت ِ دروغ را داریـــم … و نــه تحــمّل ِ حـقــیــقت را ♥ .♀.•° Good Time♥ .♀.•° |
|||
سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 18:37 :: نويسنده : sahra
stifle ones hope candle,when be blind for a body,when you that is breaking,when you hearing the voice of a proud you even close your ears to not you see the god but don, when luck? to see his slave when to which sky to pray for your to know you rise your hand i want
دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 18:36 :: نويسنده : sahra
به شش سوال زیر به دقت فکر کنید و جوابهای خود را روی یک صفحه کاغذ بنویسید. آنچه را که به طور طبیعی به ذهنتان می رسد یادداشت کنید. زمان لازم برای آن که خودتان را واقعاً در موقعیتهای گفته شده احساس کنید، در نظر بگیرید. ۱- خود را در یک کشتی تصوّر کنید که در حال غرق شدن است. شما خود را به آب میاندازید و با شناکردن خود را به یک قایق نجات میرسانید و از آن بالا میروید. چند نفر دیگر را در آن قایق نجات همراه خود میبینید؟ . . . . جواب ها نزد خود یادداشت کنید لطفا . . . . ۲- خود را به ساحل میرسانید و بیابان وسیعی را در مقابل خود میبینید. چند وسیله شخصی و مقداری خوراکی بر میدارید و در جستجوی نجات، راه بیابان را در پیش میگیرید. چند جفت کفش برمیدارید؟ . . . . . . . . . ۳- پس از یک راهپیمایی طولانی و سخت، از یک تپه شنی بالا میروید و با خوشحالی شهری را در دوردست میبینید. همچنین متوجه میشوید که در فاصلهای نه چندان دور در سمت راست شما واحهای وجود دارد. آیا ابتدا به آنجا میروید و برای مدتی کوتاه، یا هر چقدر که میخواهید استراحت میکنید و یا آن که آن را نادیده گرفته به راهتان به سوی شهر ادامه میدهید؟ . . . . . . . . . ۴- پس از ورود به شهر، قصری توجه شما را به خود جلب میکند و تصمیم میگیرید که وارد آن شوید. پس از عبور از دروازهها، خود را در یک راهروی طولانی مییابید که به اتاق پادشاه منتهی میشود. وارد اتاق میشوید و شاه و ملکه را میبینید که در کنار هم به تخت نشستهاند. شاه و ملکه چه شکلی هستند؟ و چه ویژگیها و خصوصیاتی را برایتان مجسم میکنند؟ . . . . . . . . ۵- از آن اتاق خارج میشوید و از یک پلکان مارپیچی پایین میروید. تاریک و سایهدار است، با مشعلهایی بر روی دیوار که به طور نوبتی روشن و خاموش میشوند. همین طور که پائین میروید، ناگهان یک زن (اگر شما مرد هستید) و یا یک شوالیه (اگر شما زن هستید) از کنارتان عبور میکند. شما فقط برای یک لحظه صورتش را میبینید و این تصویر، یک نفر که میشناسید را به یادتان میآورد. او چه کسی است؟ . . . . . . . . ۶- پلّهها شما را به اتاق پذیرایی میرساند و شما میز بسیار بزرگی با یک گیلاس پایهدار در وسط آن میبینید. به گیلاس نگاه کنید. چقدر آن پر از مایعات است؟ . . . . . . جواب های خود را مرور کنید و برای دیدن نتیجه آزمایش به پایین صفحه مراجعه نمائید . . . . . . . . . . . فقط بعد از اینکه جواب دادید لطفا . . . . . .
. . . . . . . . . . .
جواب توي ادامه ي حرفامه ادامه مطلب ... شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 19:42 :: نويسنده : sahra
از يك ديوانه ميپرسن چرا ديوانه شدي؟ ميگه:من يه زني گرفتم كه يه دختره 18 ساله داشت دختر زنم با بابام ازدواج كرد در نتيجه زن من مادر زن پدر شوهرش شد از طرفي دختر زن من كه زن بابام بودپسري به دنيا اورد كه ميشد برادر من و نوه ي زنم پس نوه ي منم ميشد در نتيجه من پدر بزرگ برادر ناتني خودم بودم چند روز بعد زن من پسري به دنيا اورد كه زن پدرم خواهرناتني پسرم و مادر بزرگ او ميشد در نتيجه پسرم برادر مادر بزرگ خودش بود از طرفي چون مادر فعلي من يعني دختر زنم خواهر پسرم بود در نتيجه من خواهرزاده ي پسرم بودم پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده : sahra
هرگز به خودکشی فکر نمی کردم، اما پیش آمد. تقریبا مانند سرماخوردگی است. لحظه ای خوب هستید و لحظه ای دیگر بیمار. هر بار کسی از خودکشی حرف می زد، با خود فکر می کردم: من هرگز خودکشی نمی کنم. چرا باید کسی چنین کار احمقانه ای انجام دهد؟ من فقط می خواستم به دردم پایان دهم. کار به جایی رسید که می خواستم برای خودکشی دست به هر کاری بزنم. با وسائل معمولی آغاز کردم... من شانزده سالم است. تابستان با مادرم هستم و سال تحصیلی را با پدرم. احساس می کنم برای پدر و مادرم مایه دردسر هستم. در خانه ی مادرم اتاق مستقلی ندارم. هر وقت به او نیاز دارم، خانه نیست، زیرا او کارهای مهم تری دارد. دست کم خودش این طور می گوید. با دوستانم مشکل داشتم. دوستانم که زندگی شان با من تفاوت داشت، نمی توانستند کمکی به من بکنند. به گفته ی خودشان مشکلات من برای آنان دردسر آفرین بود. مشکلات من آنان را می ترساند. همانطور که خودم را. به شما گفتم که آن روز دوستم جان مرا ترک کرده بود؟ بارها این اتفاق را تجربه کرده بودم. مشکلم این نبود که بدون او نمی توانستم زندگی کنم. مشکل، خودم بودم. مشکل من چیست؟ چرا دیگران به سختی با من دوست می شوند؟ چرا هرگاه با شرایط دشواری روبرو می شوم، همه مرا تنها می گذارند؟ من تنها بودم. دائم صدایی در سرم می گفت که به آخر خط رسیده ام. من واقعا نیازمند هستم. هرکس مرا بشناسد، دوستم نخواهد شد. احساس می کردم آنقدر بد هستم که والدینم نیز مرا دوست ندارند. وقتی واقعا ناراحت هستید، دوست دارید به دوست تان زنگ بزنید و بگویید که چقدر رنجیده اید و او نیز بگوید: «بسیار خوب، من نمی خواستم ناراحتت کنم. صبر کن الان نزدت می آیم.» خوب من هم به دوستم زنگ زدم و به او گفتم که چقدر از دست او ناراحت هستم و به او گفتم که لطفا اینجا بیا تا باهم حرف بزنیم. اما او گفت نمی تواند کمکی به من بکند و بعد تلفن را قطع کرد. به حمام رفتم و یک شیشه قرص آسپرین، چند قرص آرامبخش و چند مسکن نیز با خود بردم. به زودی دردهایم تمام می شد. در مورد جزئیات اتفاقی که برایم افتاد توضیح بیشتری نمی دهم. آنقدر استفراغ کردم که دیگر نمی توانستم تکان بخورم. درد جدیدی بود. بیشتر از همیشه ترسیده بودم. نمی خواستم بمیرم. من خوش شانس بودم که نمردم. اما از لحاظ جسمی به شدت آسیب دیده بودم.(دل درد شدیدی داشتم.) افراد بسیاری را ترساندم و خودم را ترساندم، اما نمردم. هرگز نمی توانم بگویم چقدر از این بابت خوشحالم. هر بار که کسی از این اتفاق با خبر می شود، خجالت می کشم. نمی خواستم این داستان را بنویسم، اما می خواستم به افراد دیگری که ممکن است در فکر خودکشی باشند و احساس درماندگی کنند، کمک کنم. از آن شب یک ماه گذشته است. من دست کم پانصد بار از ته دل خندیده ام. درمانگری دارم که واقعا به من کمک می کند و من در بالا بردن اعتماد به نفسم به موفقیت های چشمگیری رسیده ام. او به پدر و مادرم نیز کمک می کند تا والدین بهتری باشند. من دریافته ام که پدرم و مادرم به من اهمیت می دهند و به خاطر من تمام تلاش شان را می کنند. دوستی دارم که او نیز زندگی سختی داشته است. هر دوی ما می دانیم بودن در کنار کسی که دوستش داریم چه معنایی دارد. من با بعضی از دوستان قدیمی ام مشکلاتم را حل کرده ام و اکنون رابطه ی نزدیکتری باهم داریم. من پانصد دلار پس انداز کرده بودم و بی آنکه احساس گناه کنم، آن را برای خودم خرج کردم. اکنون سعی می کنم که خودم را ببخشم. من با دوست جدیدی آشنا شده ام. او داستان مرا می داند. ما باهم تصمیم گرفته ایم که همه چیز را به هم بگوییم. اینها فقط بخشی از چیزهایی است که داشتم از دست شان می دادم. زنذگی گاهی بسیار سخت و دردناک می شود. من نمی توانستم محبت کسی را احساس کنم، زیرا فراموش کرده بودم چگونه خودم را دوست داشته باشم. اکنون آموخته ام که چگونه خودم را بپذیرم، ببخشم و دوست داشته باشم. آموخته ام که همه چیز تغییر می کند، درد از بین می رود و شادی جای آن را می گیرد. همان طور که درد باز می گردد، شادی نیز باز می گردد. مانند موج های دریا که می آیند و می روند.
برگرفته از کتاب سوپ جوجه برای روح دختران و پسران _ انتشارات: عقیل پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 18:59 :: نويسنده : sahra
قرمز رنگی بسیار قوی است. این رنگ معمولا بر روی احتیاط و علائم هشداردهنده استفاده می شود این است که اغلب همراه با توقف و یا "مراقب باشید" همراه است. این رنگ گرم است که برانگیزاننده احساسات قوی از شور، انرژی، خون و جنگ است. رنگ قرمز اغلب برای پرچم های کشورها استفاده می شود و آنرا به عنوان نمادی از غرور و قدرت می دانند. چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 20:19 :: نويسنده : sahra
شـــان و کــرامت زنـان رو ما مردان پولکی کردیـــم وقتی مــلاک ارزشهای زن در ظاهر او هویدا شد، ملاک انتخاب زن هم به همان شکل تغییر پیدا میکنه ادامه مطلب ... چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 20:14 :: نويسنده : sahra
شبکه های اجتماعی به ویژه فیسبوک امروزه یکی از دلایل مهم اعتیاد اینترنتی است! آمار و ارقام و نظر سنجیها حاکی از آن است که بسیاری قبل از رفتن به رختخواب یا به محض برخواستن از خواب به اولین چیزی که فکر میکنند چک کردن ایمیل و فیسبوک است. عاشقان و شیفتگان این شبکه اجتماعی غول آسا با وجودی که وقت زیادی از عمر گرانبهای خود را در فیسبوک میگذرانند، با استفاده از وسایلی با آرم و نشان فیسبوک کماکان ارادت خود را به آن اعلام میدارند. اما یک طراح خوش ذوق پا را فراتر از این گذاشته و طرحی را ارایه نموده تا فیسبوک بازان حرفه ای حتی شبها را هم با فیسبوک صبح نمایند. "تومیسلاو زووناری" "اف بد" را به عنوان هدیه ای دوست داشتنی برای دوآتشه های فیسبوک طراحی نموده است. اف بد همان طور که از نامش پیداست تختخوابی است که طرح آن از لوگوی فیسبوک الهام گرفته شده است. در این تختخواب فیس بوکی علاوه بر درنظر گرفتن قسمتی برای خواب و استراحت قسمتی هم به عنوان میز کامپیوتر برای دسترسی به کامپیوتر و اینترنت لحاظ شده است. حتی روانداز این تختخواب مزین به آیکونهای فیسبوک است تا همیشه و همه جا حتی در خواب هم رویای فیس بوکی داشته باشید. ناگفته نماند این تختخواب هنوز در مرحله طرح است و به تولید انبوه نرسیده است اما با ۷۵۰ میلیون کاربر فیسبوک که روز به روز بر تعداد آنها افزوده میشود بعید نیست مورد استقبال قرار گیرد. ادامه مطلب ... چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 19:46 :: نويسنده : sahra
متولدين فروردين : قرمز رنگ قرمز باعث شده تا متولدين فروردين بيشتر عصباني شوند، ولي به محض آن كه آتش خشم آنها خاموش شود، به سرعت تبديل به آدمهايي شاد و بانشاط ميشوند. متولدين فروردين افرادي بلند پرواز، مصمم و با اراده هستند و از توجه بيش از حد به احساسات خوششان نميآيد. هيچ كس نمي تواند مانند متوليدن فروردين قاطع و خشن باشد، ولي از طرفي، كمتر كسي معصوميت و عاطفه آن ها را دارد. آن ها هرگز تحمل شكست را ندارند و دربارهي نتيجهي نهايي هر چيزي، از عشق گرفته تا مسابقه فوتبال، بسيار خوش بين هستند. آن ها از رقابت خوششان ميآيد و خيلي ماهرانه با افكار و نظرات خود، ديگران را به مبارزه ميطلبند. مخالفت ديگران، موانع و مشكلات براي آن ها سرگرم كننده و نشاط آور است و از آن لذت ميبرند و هيچ گاه منتظر موفقيت نميشينند، بلكه با شتاب به سوي آن ميدوند و به همين دليل كمتر به ديگران وابسته اند. ادامه مطلب ... چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 19:5 :: نويسنده : sahra
عاقبت همسایه آزاری
بنابراين، مردم محلي با کمک يک جرثقيل ماشين او را شبانه روي يک درخت بيد گذاشته و آن را به همان حالت رها کردند. پسر جوان پس از درآمدن از شوکي که با ديدن ماشينش به او وارد شده بود، به همسايه ها قول داد که روش رانندگي خود را تغيير داده و از اين پس با احتياط رانندگي کند. درباره وبلاگ آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|